https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C
موسی خیابانی
![]() |
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکیپدیا برای ارجاع به منابع با ارایهٔ منابع معتبر این مقاله را بهبود بخشید. مطالب بیمنبع را میتوان به چالش کشید و حذف کرد. |
موسی خیابانی | |
---|---|
![]() |
|
زادروز | ۱۳۲۶ در تبریز |
درگذشت | ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ (۳۴سالگی) طی حملهٔ نیروهای کمیته ی انقلاب و سپاه پاسداران به پایگاهش در تهران در محله زعفرانیه کشته شد. |
تحصیلات | دانشجوی فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران |
سالهای فعالیت | ۱۳۶۰–۱۳۴۵ |
نقشهای برجسته | از رهبران سازمان مجاهدین خلق ایران |
دین | اسلام |
مذهب | شیعه |
خویشاوندان | همسر آذر رضایی |
موسی نصیر اوغلی[۱][۲] ملقب به موسی خیابانی (۱۳۲۶–۱۹بهمن ۱۳۶۰)[۱][۳] در تبریز متولد شد. وی از اعضای باسابقهٌ سازمان مجاهدین خلق ایران و عضو مرکزیت سازمان طی سالهای بعد از ۱۳۵۰ بود. پس از انقلاب، او به همراه مسعود رجوی، رهبران اصلی این سازمان بودند. خیابانی پس از رجوی، مهمترین رهبر این سازمان بود و در سال ۱۳۶۰ پس از اعلام جنگ مسلحانه، فرماندهی نظامی سازمان را برعهده داشت.
در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، رجوی و خیابانی، جنبش ملی مجاهدین را تأسیس کردند و دو روز بعد در یک بیانیه مشترک، حمایت کامل خود را از جنبش ملی مجاهدین اعلام نمودند.[۴] کمی بعد همان نام سابق تشکیلات (سازمان مجاهدین خلق ایران) بازگشت و مسعود رجوی به عنوان مسئول اول سازمان و موسی خیابانی به عنوان جانشین رجوی، در راس این تشکیلات قرار گرفتند.
خیابانی در انتخابات مجلس اول و دوم شرکت کرد، اما با وجود اینکه حتی در دور دوم نیز در تبریز رای کافی آورد اما به مجاهدین اجازهٔ ورود به مجلس داده نشد و با وجود آراء بالای مجاهدین از جمله رای بالای مسعود رجوی در تهران، مانع ورود مجاهدین به مجلس شدند (طبق آمار مندرج آراء انتخاباتی سال ۵۸ که در کتاب اسلام رادیکال مجاهدین ایرانی نوشته یرواند آبراهامیان نیز درج شده).[۵] در روزهای بعد از انقلاب، سازمان مجاهدین خلق که بعنوان یک سازمان انقلابی در ایران فعالیت میکرد بین سالهای ۵۸ تا ۶۰ مرتباً از سوی گروهک فشار موسوم به چماقدار مورد حمله قرار میگرفت، حتی عده ای از مجاهدین هم در این حملات کشته شدند. سازمان بارها در اعتراض و رسیدگی به این شرایط به مقامات نامه نوشتند اما نتیجه ای حاصل نشد. موسی خیابانی (بدنبال یکی از این حملات مسلحانه به پایگاه امدادی مجاهدین) در بهمن ۵۸ در مصاحبه با نشریه مجاهد گفت: «تلاش کردیم صبر و بردباری داشته باشیم تا واکنشهای متقابل کور انجام ندهیم. در هر موردی، مراتب را به مسئولان امر نوشتیم و درخواست رسیدگی کردیم که ممکن است کسی کشته بشود… متأسفانه به این تقاضاهای ما که خطاب به مسئولان بود، تا حالا جوابی داده نشده»[۶] و نتیجهٔ این حملات و سکوت دوسالهٔ سازمان مجاهدین در برابر این خشونتها و عدم رسیدگی مسئولین نهایتاً منجر شد به غائلهٔ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و ورود سازمان به فاز مسلحانه. در پایان خردادماه ۱۳۶۰، رهبری سازمان اعلام جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی ایران کرد و بلافاصله موسی خیابانی به عنوان فرمانده نظامی سازمان وارد صحنه عملیات نظامی و جنگ داخلی شد. در زمانی که خیابانی به عنوان فرمانده نظامی، جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی را هدایت میکرد، بیش از ۳۰۰ تن که بیشتر آنان غیرنظامی و برخی نیز عضو سپاه پاسداران یا نیروی انتظامی بودند، در این نبردها کشته شدند.[۷] البته جمهوری اسلامی در اطلاعیهای در آبان ۱۳۶۰، مدعی شد که آمار کسانی که تا آن زمان در این جنگهای داخلی، توسط شاخه نظامی مجاهدین به فرماندهی خیابانی کشته شدهاند، از ۵۰۰ تن نیز فراتر رفتهاست.[۸] هرچند جمهوری اسلامی ادعا کرده که اکثریت این افراد مردم غیرنظامی بودند، اما سازمان مجاهدین، غیرنظامی بودنِ آنان را رد میکند.[۹] همزمان با کشته شدن صدها تن از سپاه پاسداران، نظام جمهوری اسلامی بیش از ۲۵۰۰ تن از مجاهدین خلق را در سال ۱۳۶۰ اعدام کرد.[۱۰][۱۱] جمهوری اسلامی بمبگذاریهای دفتر حزب ریاست جمهوری و نخستوزیری در سال ۱۳۶۰ را به سازمان مجاهدین خلق نسبت داد.
موسی خیابانی در ۱۹ بهمن۱۳۶۰ در حین نبرد مسلحانه با سپاه پاسداران و کمیته انقلاب، کشته شد.
محتویات
زندگی
موسی نصیر اوغلی (خیابانی) در سال ۱۳۲۶ در تبریز و در خانواده ای مذهبی متولد شد. پدرش در بازار تبریز مغازه داری متواضع و فداکار بود.[۱۲] تحصیلاتش را تا اخذ دیپلم در دبیرستان منصوردرتبریز گذراند و برنده بورسیه دولتی شد و در رشته فیزیک دانشکده علوم دانشگاه تهران پذیرفته شد و در دانشگاه بود که در اواخر سال ۱۳۴۵ به عضویت سازمان درآمد و تحت مسئولیت علی میهن دوست از رهبران سازمان بود و اصول و مبانی آموزههای سازمان را از بنیانگذار آن محمد حنیف نژاد آموخت.[۱۳] دربارهٔ شخصیتش طبق گفتهٔ اعضای با سابقه سازمان، موسی بچه مسلمانی بسیار معتقد بود [۲] و این عقایدش تحت آموزشهای محمد حنیف نژاد پررنگ تر نیز شد. موسی به دلیل تسلطی که به زبان عربی داشت برنامه مطالعاتی منظمی در متون اسلامی به ویژه قرآن و نهج البلاغه داشت. از همین رو، خیلی زود به یکی از نیروهای تئوریک اصلی در سازمان تبدیل شد.[۳] لطفالله میثمی دربارهٔ شخصیتش مینویسد:
«موسی آدمی عارف و ساکت بود. بالاترین آرزویش این بود که ای کاش او را نزد محمد حنیف نژاد می برندند و از چشمه فیض او بهره میبرد؛ با او قرآن میخواند و مطلب یادمیگرفت. برتری حنیف نژاد بر خودش را خیلی قبول داشت و دائم بر زبان میآورد. البته حنیف نژاد هم هر وقت در عربی به اشکالی برمیخورد، از موسی میپرسید.»[۴] موسی اساساً از نظر ابهت شخصیتی طوری بود که پس از دستگیری در زندان مذهبیها و طرفداران آیتالله خمینی و حتی بازجوهای ساواک از او حساب میبردند و او را در حالیکه شکنجه میکردند آقا موسی صدا میزدند.[۱۴] او قبل از سال ۱۳۵۰ در ارتباط با رهبران و بنیانگذاران سازمان مسئولیتهای سنگینی را در سازمان به عهده داشت. در سال ۱۳۴۹ همزمان با ورود سازمان به مرحلهٌ تدارک عمل و ایجاد آمادگیهای نظامی، موسی بههمراه چند تن دیگر از کادرها و مسئولان سازمان برای طی دورهٌ آموزش نظامی و چریکی راهی فلسطین و اردوگاه الفتح گردید و پس از طی آموزشهای لازم در مرداد سال ۱۳۵۰ مخفیانه به ایران بازگشت.[۵] موسی که دانشجوی فیزیک دانشگاه تهران بود سال آخر دانشگاهش مصادف شد با دستگیری و دوران هفت سالهٔ زندان، برای همین تحصیلات دانشگاهی اش (در سال آخر دانشگاه) نیمه تمام ماند و موفق به اخذ لیسانس نشد.[۶] پس از گذراندن هفت سال دوران زندان توأم با شکنجه، بعد از آزادی بعنوان یکی از رهبران سازمان (شخص دوم سازمان) فعالیت بسیار گستردهای داشت.
موسی در بهار سال ۱۳۵۹ با آذر رضایی (دختر حاج خلیلالله رضایی و خواهر برادران مجاهد کشته شده احمد رضایی، رضا رضایی و مهدی رضایی) ازدواج کرد.[۱۵]
دستگیری و زندان
او بهدنبال یورش گستردهٌ ساواک به سازمان مجاهدین در شهریور سال ۱۳۵۰، همراه ۳۳ تن دیگر از اعضای مجاهدین دستگیر شد. وی ماهها زیر شکنجه قرار داشت. شدت ضربات وارده در دورهٌ بازجویی به حدی بود که مدتی در بیمارستان بستری گردید[نیازمند منبع]. موسی خیابانی در اردیبهشت ۱۳۵۱، در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم گردید این حکم در دادگاه دوم نیز تأیید شد[نیازمند منبع]. لیکن پس از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران و اعضای کمیتهٌ مرکزی سازمان، رژیم شاه تحت فشارها و موج اعتراضهای گسترده در واکنش به صدور احکام اعدام درمورد مجاهدین، مجبور شد که از اعدام او و چند تن دیگر از مجاهدین صرفنظر کند. موسی به حبس ابد محکوم شد و به زندان قصر انتقال یافت.
موسی خیابانی در برگه بازجویی ساواک علت مشارکت خود در سازمان را اینگونه عنوان کرده:
" هدف این بود که اجتماعی تشکیل دهیم که در ان فقر و فساد نباشد. و عقیده داشتیم که باید با هرگونه استعمار و استثمار مبارزه کرد. و برای نیل به آن، بایستی با رژیم موجود (شاه) مبارزه کرد: و نتیجه ای که می خواستیم بگیریم این بود که یک رژیم دیگر، مطابق نظرات و ایده های خود برقرار کنیم."[۷]
سرانجام پس از ۷ سال زندان، در روز ۳۰ دی ۱۳۵۷، به همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی، از زندان شاه آزاد شد.
پس از انقلاب
در ۳۰ دی ۱۳۵۷ کمی پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، بعد از این که آخرین دسته از زندانیان سیاسی از جمله اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران آزاد میشوند، سید محمود طالقانی به دیدارشان میرود. بخشی از صحبتهای طالقانی در دیدار با آنها:
در مقابل شکنجهچیها و بازجویانی که خودتان میشناسید، وقتی اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها بههم میلرزید و کنترلشان را از دست میدادند. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان بهحق است. از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند.[۱۶][۱۷]
آثار و کتابها
موسی خیابانی که در سازمان به نوعی ایدئولوگ محسوب می شد، در دوران زندان کتابها و جزواتی را تالیف کرده و نوشته بود که مهمترین آنها عبارت بودند از:
-فلسفه ى شعائر [۱۰]
این جزوات که در آن سالها بصورت کتاب درآمده بود در عاشورا و رمضان سال ۱۳۵۸ در مسجد دانشگاه تهران بصورت کلاسهایی طی چند شب برگزار شد که خود موسی سخنرانی و تبیین این جزوات را برعهده داشت.
مسعود رجوی از دیدگاه خیابانی
موسی خیابانی در خرداد ۱۳۵۹ در مقالهای تحت عنوان شهدای ۴ خرداد (مؤسسان سازمان)، دربارهٔ مسعود رجوی مینویسد:
شهید سعید محسن که من تا چند ساعت پیش از اعدام همسلول او بودم… با حالتی پرنشاط و عرفانی شهادت را انتظار میکشید و در عین حال از ارائه رهنمود و آموزش برای ما در آخرین ایام عمرش نیز غافل نبود و سعید چه خوب آینده را پیشبینی میکرد به طوری که روزی در مورد برادرمان مسعود که حکم اعدامش به زندان ابد تبدیل شده بود و معلوم بود تنها عضو کادر مرکزی سازمان است که باقی خواهد ماند، به یکی از برادران گفته بود که او بار سنگینی را بایستی تحمل کند، باری که همه تجربیات و دستاوردهای سازمانی در آن متبلور است. همه تمجیدها نثار ما خواهد شد و از با به عظمت و بزرگی شهدا یاد خواهند کرد، در صورتی که همه تهمتها را به او (مسعود رجوی) میزنند. او به مبارزه خود در مراحل خیلی بالاتر از این مراحلی که ما طی کردیم، ادامه خواهد داد و او بالاتر از ما قرار خواهد گرفت. چرا که او هرروز و هرساعت شهید خواهد شد.
— موسی نصیر اوغلو تبریزی (خیابانی)، [۱۸]
این روایت از سعید محسن توسط افرادی دیگر نیز نقل شده، اما برخی محققان در اصل آن تردید دارند.[۱۹]
آخرین صدای موسی خیابانی
موسی خیابانی در آخرین نوار صوتی منتشر شده گفت:
خمینی سرانجام در برابر ما آتش جنگ را برافروخت. آتشی که البته دودش به چشم خودش رفت. او بالاخره تضاد ما با ارتجاع را به انفجار کشاند. خمینی با کشتار سی خرداد و اعدامهای دسته جمعی اوایل تیرماه، خود در واقع فیتیله این انفجار را آتش زد. لکن صدای مهیب انفجار درست راس ساعت ۹ یکشنبه هفتم تیرماه بلند شد. صدایی که در سراسر ایران بلکه در سراسر جهان طنین انداخت؛ و شاید بتوان گفت که از فردای آن روز رژیم خمینی دیگر مردهاست.
— موسی نصیر اوغلو تبریزی (خیابانی)، [۲۰]
مرگ
در پی وقایع خرداد ۱۳۶۰ آغاز عملیات مسلحانه پس از انقلاب و خروج مسعود رجوی از ایران، موسی خیابانی فرماندهی نظامی مجاهدین در ایران را بر عهده گرفت. در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ نیروهای کمیته انقلاب اسلامی موفق به کشف محل اختفای اصلی رهبران مجاهدین در تهران در محله زعفرانیه شده و پس از محاصره آن محل و چند ساعت درگیری مسلحانه آن را تصرف کردند. در این واقعه ۲۳ نفر از جمله موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان، آذر رضایی همسر موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی کشته شدند. موسی خیابانی در حالیکه از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفت در جا کشته شد.[۳] به گفتهٔ اعضای کمیته موسی هیچ سیانوری در دهان نداشت (از سیانورش استفاده نکرد) فقط نارنجکی تله کرده بود که فرصت نکرد ضامنش را بکشد و بهمراه همسر باردارش آذر رضایی در اتوموبیلش در حین فرار در پارکینگ خانه زعفرانیه کشته میشود.[۲۱]
در این واقعه پسر خردسال مسعود و اشرف با نام مصطفی رجوی زنده ماند.[۲۲] این واقعه از سوی مجاهدین «عاشورای مجاهدین» نامیده شد.[۲۳]
در فرهنگ عامه
دقایق پایانی فیلم ماجرای نیمروز ماجرای حمله نیروهای امنیتی به محل اختفای موسی خیابانی در زعفرانیه و کشته شدن او را به تصویر کشیدهاست.[۲۴]