اوان زندگی[ ویرایش ]
پدر او عبد ا... جهان آرا، فرزند تقی، کارمند وزارت دارایی بود و هفت سال نیز، ریاست ضرابخانه را عهده دار بود. مادر ش، ناهید شاهرخ، فرزند داراب، متولد بلژیک و کارمند بازنشسته موزه ایران و باستان بود. یکی از خواهران لیلی، همسر سرهنگ شیخ الاسلامی، رئیس ساواک رشت بود و برادرش، معروف به دکتر جهان آرا، کرسی استادی دانشکده معماری دانشگاه ملی (شهید بهشتی) را برعهده داشت.
تغییر مذهب[ ویرایش ]
لیلى امیرارجمند در اروپا تغییر مذهب داده و به آئین مسیحیت (کاتولیک) گرویده بود. در اسناد سفارت امریکا در تهران نیز در مورد فرح چنین آورده شده است: «ذوق و سلیقه اش کاتولیک و گاهى اسپارت مآبانه است.» [۲]
تحصیلات[ ویرایش ]
لیلی در مدرسه فرانسوی زبان رازی تهران همکلاسی فرح دیبا بود. او لیسانس ادبیات زبان فرانسه را از تهران و فوق لیسانس کتابداری از دانشگاه راتگرز گرفت.
مشاغل[ ویرایش ]
لیلی در دوران قدرت فرح پهلوی صمیمی ترین دوست او بود و به این دلیل به مشاغل متعدد و مهمی دست یافت که آخرین سمت وی عضو هیئت امنا و مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.
سایر مشاغل وی عبارت اند از:
رئیس کتابخانه دانشگاه ملی (۱۳۴۲-۱۳۳۹)،
استادیار کتابداری دانشگاه تهران،
رئیس کتابخانه شرکت ملی نفت،
عضو هیئت امنای بنیاد آرشام،
عضو هیئت مدیره و موزه علوم و فنون.
امیرارجمند از اسفند ۱۳۵۳ نیز، با پیشنهاد وزیر علوم و تایید محمد رضا پهلوی به عضویت شورای آموزش کشور منسوب شد.
زندگی خصوصی[ ویرایش ]
همسر اول لیلی صاحب یک کارخانه جیر در جاده قدیم تهران – شهر ری بود و وضع مالی خوبی برخوردار بود. لیلی پس از جدایی از وی مدتی را به تنهایی زندگی کرد تا اینکه در سال ۱۳۴۵ با حسینعلی (شاهرخ) امیرارجمند ازدواج کرد و بعد از این ازدواج به لیلی امیرارجمند شهرت یافت. امیرارجمند استاد فیزیک دانشگاه تهران بود. وی همچنین در روزنامه اطلاعات به همراه برخی از دوستان خود به مقاله نویسی میپرداخت و ظاهرا از گرایش فکری چپ برخوردار بود. فرح در فرانسه با چهار دوست جدید به نامهای لیلی امیرارجمند، کریم پاشا بهادری، فریدون جوادی و بژورن مایرولد آشنا شد. لیلی امیرارجمند بعدها در کاخ پهلوی به جرگه دربار پیوست و سپس نماینده فرح در کانون پرورش فکری کودکان شد.
خروج از ایران[ ویرایش ]
منبع: wikipedia.org
این نوشتار به در ادامه مقالات قبلی به بررسی مفاسد دربار پهلوی می پردازد. در این بخش فساد فرح، اشرف،علم، سایر درباریان، اعمال شیطانی دربار و ... مورد بررسی قرار گرفته است.
فرح:
فرح نیز در یک خانواده بی بند و بار تربیت شده بود. پدرش یک استوار ارتش بود که به علت سرطان درگذشت و به زودی با مادرش راهی تهران شد. دایی فرح، محمد علی قطبی، سرپرستی هر دو را به عهده گرفت. در این خانواده هیچیک از امور شرعی مراعات نمیشد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارک تحت نظر راهبههای فرانسوی، دبستان و دبیرستان را طی کرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسر داییاش رضا قطبی« در زیر یک سقف زندگی میکردند.»
محمد علی قطبی تصمیم گرفت فرزندش رضا را برای تحصیل به فرانسه بفرستد. فرح که اینک یک دختر 18 ساله شده بود« اصرار ورزید او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با یکدیگر برای تحصیل به فرانسه رفتند.(122)
فرح در فرانسه سه دوست جدید به نام« لیلی امیر ارجمند» و « کریم پاشا بهادری» و« فریدون جوادی » برای خود یافت. لیلی امیر ارجمند بعده ها در کاخ پهلوی به جرگه دوستان دربار، و سپس همه کاره فرح در کانون پرورش کودکان در آمد. لیلی امیرارجمند از مبتذلترین زنانی بود که مظهر فساد دربار بود. ملکه مادر در توصیف خانم امیر ارجمند میگوید:« این خانم یک زن بی بند و بار و آزاد از هر نوع قید و بند بود... گاهی اوقات ده، پانزده، بیست زن از کارکنان دربار و ندیمه ها و خدمه و دوستانش را لخت،لخت مادرزاد میکرد و در استخر کاخ بدون هیچ پوششی شنا میکردند.»(123)
یک مرتبه آقای صاحب اختیار سرپرست خدمههای کاخ در مورد این عمل به لیلی اعتراض کرد و گفت:« این کار در جلوی کارگران کاخ خوب نیست. لیلی گفت:« بگذار نگاه کنند برای سوی چشمشان خوب است.»(124)
لیلی امیر ارجمند میگفت:« اگر آدمها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشویی کنند، لذتش دو چندان میشود و خودش همیشه مجالس چند نفره راه میانداخت و گاهی که مرد کم میآوردند از همین خدمه دربار صدا میکردند و میبردند به داخل محفل خودشان.»(125) شوهر لیلی امیر ارجمند حسین علی امیر ارجمند از او بی غیرتتر بود، «هر وقت مردی زنش را میبوسید او مؤدبانه تشکر میکرد.»(126)
مادر فرح نیز از فساد این دوست شبانهروزی فرح تعجب میکند و مینویسد:« البته من از بی پروایی جنسی لیلی ناراضی بودم، به ویژه در مسافرتهای نوشهر و کیش عادت داشت بدون هیچ پوششی وارد دریا شود و برایش اهمیتی نداشت که دهها نفر نگهبان و گاردی ها دارند او را تماشا میکنند.»(127)
خوشبختانه خانم امیر ارجمند در همان دوران تحصیل در فرانسه «تغییر دین داده و به کاتولیک گرویده بود.»(128) لیلی امیر ارجمند با این همه فساد شب و روز در کنار فرح بود، هرگاه در تهران بودند، در کاخ بود و هرگاه مسافرت میرفتند ملتزم رکاب بود. امیر ارجمند چنان به فرح علاقه نشان میداد که «سعی میکرد در طرز لباش پوشیدن و آرایش شبیه فرح باشد.»(129) و فرح نیز سعی می کرد در بی بندو باری شبیه امیر ارجمند باشد. به گفته محافظ شاه« این خانم از دوستان ملکه فرح دیبا بود، خیلی از کارهای آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بی شرمی کاملاً شبیه هم بودند. از این که جلوی مردم لخت قدم بزنند لذت میبردند. البته گاهی فرح در اثر فشار مادرش کمی رعایت میکرد.»(130)
البته یک لیلی دیگری نیز به نام «لیلی دفتری» دختر سرتیپ دفتری که در وقاحت دست کمی از امیر ارجمند نداشت، جزء حلقه دوستان فرح بود. این دو نفر نیز «وقتی که در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبیهی روی ماسهها میخوابیدند و در مقابل سربازان گارد حرکات شنیعی میکردند. خود فرح هم دست کمی از آنها نداشت و حتی به یک عکاس اجازه داده بودند که ...»(131)
یکی دیگر از دوستان پاریسی فرح «کریم پاشا بهادری» بود. آنها «از اوایل ورود به پاریس با هم آشنا شدند و بیشتر اوقات خود را با هم سپری میکردند . کریم از فرح خواستگاری کرد و با این که رضا قطبی پسر دایی فرح مخالفت کرد ، این خواستگاری مورد موافقت قرار گرفت و بدون اجازه خانواده «در یک جشن کوچک با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس رسماً نامزدی خود را اعلام کردند.»(132)
به محض خواستگاری شاه، فرح نسبت به این نامزدی بی وفایی کرد و او را در خماری گذاشت. ولی بی وفایی فرح طولی نکشید« هنگامی که ملکه ایران شد، این دوست قدیمی را به کاخ آورد و محفل انس سابق را با سایر دوستان راهاندازی کرد. به گفته ملکه مادر« این دختر(فرح) آن قدر وقیح بود که کریم پاشا بهادری را آورده بود کنار دست محمدرضا به عنوان رئیس دفتر ملکه.»
معروفترین فساد جنسی فرح کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. « فریدون جوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود.«(133) به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بودند که یکی از سربازان گارد آنها را مشاهده میکند. سرباز چون جرات اعتراض به فرح را نداشته(134) به فریدون جوادی اعتراض میکند. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری میآید و میگوید:« ما خیال میکردیم از یک زن عفیفه نگهبانی میکنیم و نمیدانستیم که این طور مسایلی هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک باب مغازه مرخص میکنند.(135)
رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد امر غیر منظرهای جلوه نمیکرد و تنها در موقع بروز رقابتها و حسادتها تجلی میکرد. فرح نه تنها از فاش شدن این ماجرا واهمهای نداشت بلکه دستور داد تا اتاق یکی از ماموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد.(136) ملکه مادر در این رابطه معتقد است فرح، عمدا و عالماً کاری میکرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» ملکه مادر در عکس العمل به این ماجرای عشقی مینویسد:« خوب چه کار میتوانستم بکنم؟ اگر میخواستم به محمدرضا بگویم درست نبود و پسرم ناراحت میشد. این بود که خودم فرح را خواستم و به او نهیب زدم که زنیکه گدا زاده خجالت نمیکشی این قبیل کارها را در جلوی چشم کارکنان دربار انجام میدهی ؟»
البته ملکه پهلوی در مورد غیرت محمدرضا گزافه گویی میکند. چطور ممکن است شاهی که خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پیش چشمش به هرزگی میپرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شاید پاسخ فرح به ملکه پهلوی تاییدی بر استنباط ما باشد. « فرح گفت: درست گفتهاند شاه میبخشد، شیخ علی خان نمیبخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین تنهام را دارم!»(137)
اختیار پایین تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. یک بار دیگر که فرح به خاطر خوابیدن با فریدون جوادی در یک اتاق در بیمارستان قاهره مورد اعتراض احمد علی انصاری قرار میگیرد، همین پاسخ را میدهد که همه اختیار پایین تنه خودشان را دارند.»(138)
فرح گاهی اوقات رعایت شان جایگاه ملکه را نمیکرد و با هر بی سر و پایی طرح مراوده میریخت. از جمله با مربی سوئیسی اسکیاش که یک نجار بود در حال معاشقه دیده شد.(139)
رفتار جلف فرح در کاخ یک مرتبه شاه را نیز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح که از شاه میخواست استراحت بیشتری بکند با لحنی« پرخاش کنان گفت: تنها یک راه برای استراحت کردن من وجود دارد و آن هم این است که از دعوت کردن این بچه خوشگلها که دور و برتان ول میگردند دست بردارید. وقتی این جور آدمها دور و برم را گرفتهاند چطور انتظار دارید استراحت کنم؟»(140)
درباریان شاه چنان در فساد غوطه ور بودند که گاه دست به اعمالی جنونآمیز میزدند. با توجه به فرهنگ مذهبی مردم ایران در آغوش مردی رفتن و با هم رقصیدن چقدر میتوانست به حیثیت یک خانواده لطمه بزند. حتی فریده دیبا از این که در یک میهمانی کاخ سفید مردان، زنان یکدیگر را در حضور هم میبوسند و خیلی صمیمانه با زنان یکدیگر در حضور هم میرقصند»، سخت تعجب میکند ولی هنوز با شگفتی به یاد میآورد که« کندی هم چند دور با فرح رقصید و محمدرضا هم در حالی که دستهایش را دور کمر ژاکلین حلقه کرده بود با او رقصید.»(141) چند سال بعد در آستانه انقلاب همین موضوع تکرار شد. فرح با کارتر در شب ژانویه(11 دیماه 1356) در کاخ نیاوران رقصید و همین مسئله یکی از شعارهای مردم ایران در تظاهرات روزانه آنها گردید.
اشرف:
اشرف در فساد جنسی گوی سبقت را از تمام درباریان ربوده بود. اشرف بسیار بیپرده به بیمبالاتی خود اعتراف میکند و از مهدی بوشهری به این علت که «در پاریس این فرصت را به او داد که جوان و شاد و بیبند و بار باشد»، اظهار رضایت میکند.(142)
معروف بود که اشرف از همان دوران قبل از ازدواج با «علی شاه مهتر و مربی اسبهای سلطنتی» مراوده برقرار کرد. رضا شاه به موضوع پی برد و «علی شاه جوان را در زیر ضربات سهمگین شلاق سیاه کرد.»(143) بعد از آن اشرف به دستور پدرش با علی قوام ازدواج کرد، ولی این ازدواج دوام نیاورد و از او جدا شد. اشرف در مصر با یک رانندهی تاکسی به نام احمد شفیق آشنا شد و عاشق او شد و سپس با وی ازدواج کرد و از او صاحب یک دختر و یک پسر به نام شهریار و آزاده شد. اشرف هنوز در عقد رسمی شفیق بود که در پاریس عاشق مهدی بوشهری شد و با مهدی بوشهری از پاریس به ایران آمدند. اشرف این بازگشت را چنین یاد میکند:
تهران با پاریس بسیار تفاوت داشت ما مجبور بودیم خیلی محتاطانه رفتار کنیم و فقط در میهمانیهای بزرگ و اجتماعات خانوادگی که شوهرم حضور نداشت یکدیگر را ملاقات کنیم و با هم درد دل کنیم.(144)
اشرف بعد از مدتی از شفیق طلاق گرفت و با مهدی بوشهری ازدواج کرد. این ازدواج هم بیش از یک سال به طول نینجامید. از هم متارکه کردند و بوشهری برای ادامهی زندگی به پاریس رفت. اشرف گرچه اسماً در عقد رسمی بوشهری باقی ماند، ولی چون عاشقپبشه بود هر لحظه دل به دامن کسی میبست. به گفتهی ارتشبد فردوست «اگر قرار شود لیست مردانی که در دوران 37 سالهی سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود علیرغم دشواری و غیرممکن بودن کار، چون حتی خود او نیز ممکن است همه را به یاد نیاورد، مسلماً لیست طویلی خواهد شد.» وی معروفترین مردانی را که اشرف دل به آنها بست چنین نام میبرد: تقی امامی، ملک فاروق، دکتر غلامحسین جهانشاهی، وزیر بازرگانی کابینه علم؛ ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر پاکستان؛ و پرویز راجی رئیس دفتر هویدا.(145)
فساد جنسی اشرف از دید سازمانهای جاسوسی نیز قابل چشمپوشی نبود:«یکی از گزارشهای سیا در سال 1976 (1355) اعلام داشت که والاحضرت شهرتی افسانهای در فساد مالی و به تور زدن مردان جوان دارد.»(146)
یکی از این مردان جوان که قربانی آتش عشق اشرف شد، جوانی ارمنی به نام «لئون پالانچیان» بود. اشرف که سخت شیفتهی او شده بود، «بخشی از زمینهای مزروعی خود در رامسر را به پالانچیان بخشید.»(147) پالانچیان هر چه به نان و نوای بیشتری از الطاف اشراف میرسید، خیره سرتر میشد و از اشرفت دوری میکرد تا جایی که اشرف متوسل به نصیری، رئیس ساواک شد و وی را دستگیر کردند. اشرف دستور آزادی وی را صادر کرد، ولی باز هم پالانچیان به اشرف جواب منفی داد، اشرف عصبانی شد و انتقامی سخت از او ستاند. وی دستور داد در نوشهر هواپیمای کوچک اختصاصی او را دستکاری کردند. پالانچیان پس از برخواستن به قعر دریا فرو رفت.(148)
غلامحسین بیگدلی یکی از افسران بازنشستهی ارتشی که در دههی بیست محافظ اشرف بود، میگوید: اشرف «با اینکه زن احمد شفیق مصری بود ... هر کس که گیرش میآمد مورد استفادهی شهوانی قرار میداد، زن ناپاکی بود، انصافاً زن ناپاکی بود.» او میگوید وقتی از دانشکدهی افسری فارغالتحصیل شدم محافظ اشرف شدم «در آنجا اخلاق و کثافتکاریهای او را دیدم، به او خیلی بدبین شدم که این چه مملکتی است که ما کسانی را که نعوذبالله مثل خدا میدانستیم، پرستش میکردیم، چه فرمان شاه و چه فرمان یزدان (میگفتیم) شاه این است؟ خواهرش این است؟ بسیار زن فاسدی بود. یک نوع مرض جنسی داشت، با یک مرد، دو مرد کفایت نمیکرد ...»(149)
علم:
بیشک علم، بعد از شاه فاسدترین عنصر دربار بود. وی بعد از این که به عنوان وزیر دربار منسوب شد (1342-1356) در توسعهی فساد دربار نقش مهمی ایفا کرد. خاطرات علم سرتاسر از فساد جنسی خود و شاه خبر میدهد. همهی نزدیکان دربار بر دلالی علم شهادت دادهاند تا جایی که بسیاری از آنها فساد شاه را به گردن علم گذاشتهاند. ملکهی مادر در خاطرات خود مینویسد: «خدا لعنت کند اسدالله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست میکرد و باعث تحلیل رفتن قوهی پسرم میشد.» فریدهی دیبا مادر زن محمدرضا خیلی مؤدبانه میگوید: «علم از مشاوران جنسی محمدرضا بود.»(150)
علم نیز در خاطراتش به اطلاع فریدهی دیبا اشاره میکند و داستانی را نقل میکند که فریده از آن مطلع میشود، ولی علم به وی اخطار میکند اگر میخواهد زندگی دخترش به خطر نیفتد، صدایش را درنیاورد.(151) فردوست دوست نزدیک شاه هم تأیید میکند که «علم محرم محمدرضا بود و سالها به عنوان وزیر دربار کنترل کامل محمدرضا را به دست داشت. او هرگاه محمدرضا میخواست برای او از خارج و یا داخل زن پیدا میکرد و با هزینههای گزاف ترتیب مجالس همخوابگی محمدرضا را میداد.»(152) به همین جهت، کسانی چون علی شهبازی در خاطرات خود سعی دارند فساد شاه را عادی جلوه بدهند و همهی گناهانش را به گردن علم و تشکیلات فسادی که برای شاه درست کرده بود بیندازند.(153)
علم حتی برای شاه خانهای را در بیرون از کاخ تهیه کرده بود و شاه را برای فساد به آنجا میبرد. یک روز مادر زن شاه به طور اتفاقی آنها را هنگام بیرون آمدن از خانه دید.(154) ظاهراً همین موضوع بود که علم به فریده اخطار کرد زندگی دخترش را به خطر نیندازد.
علم در جای جای خاطراتش سخن از ملاقات با معشوقههایش میراند.(155) با اینکه با دهها فاسقه ارتباط داشت، چشمش همیشه به دنبال نوامیس مردم بود. تا چشمش به یک زن ریبا میافتاد عنان از دست میداد. شبی سفارت دانمارک او را به یک میهمانی دعوت کرد. او «زیبارویی را که ظاهراً دوست سفیر بود» مشاهده کرد، بیاعتنا به میزبان و میهمانان تا ساعت 1 نیمهشب با او مشغول صحبت شد. بیچاره میهمانان به او احترام گذاشتند و آنقدر نشسته بودند تا صحبتش تمام شود و بعد با او خداحافظی کنند.(156) علم چنان به بیماری جنسی مبتلا شده بود که حتی در مناسبات بینالمللی آن را دخالت میداد. رئیس جمهور فیلیپین از شاه درخواست نفت داشت، همسرش را به ملاقات شاه فرستاد، شاه موضوع را با علم درمیان گذاشت، علم پاسخ داد: «خانم مارکوس بسیار زیباست و بنابراین تقاضایش درخور توجه است. شاه پاسخ داد بله، ولی دارد پیر میشود.»(157)
او همیشه همسرش را به چشم یک مزاحم میدید به این جهت سعی میکرد در مسافرتها بدون او سفر کند و به جای آن با یکی از معشوقههایش به مسافرت برود.(158) در سفری که با خانوادهاش به شمال رفت، آن سفر را نوعی محرومیت تلقی میکرد و به شاه گفت: از اینکه در کنار دریا «دختران زیبا احاطهام کرده بودند، ولی با حضور همسر و دخترانم کاری نمیتوانستم بکنم» احساس محرومیت میکردم.(159) جالب این است که بدانیم علم در آن زمان پنجاه سالگی را پشت سر گذاشته بود.
نکتهای که بیش از هر چیز تأسفبار است این است که علم دربار شاهنشاهی ایران را به صورت فاحشهخانهای بینالمللی درآورده بود. هرگاه سران فاسد رژیمهای دیگر هوس عیاشی میکردند به دربار ایران میآمدند. سلطان قابوس برای عیاشی به ایران آمد. شاه برای ضیافت رسمی وی برنامهریزی میکرد، علم به او تذکر داد: «او بدون همسرش یه اینجا آمده فقط به این منظور که کمی به خودش برسد.» بعد از دو روز شاه از احوال سلطان پرسید. علم گزارش داد: «هر دو شب با تعداد چهار تا پنج خانم بیرون اقامتگاه ملاقات کرده بود. نمیتوانم شهادت دهم بعداً چه اتفاقی افتاده بود، اما به هر صورت سلطان راضی به نظر میرسید.»(160)
سایر درباریان:
سایر درباریان نیز در فساد جنسی تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملکه مادر با اینکه سالهایی از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان برنمیداشت. او بعد از مرگ رضا شاه «تعدادی زیاد دوست پسر» داشت؛ اما معروفترین دوستان وی ذبیحالله ملک پور و رحیمعلی خرم بودند.(161) ذبیحالله ملکپور با اینکه مسلمان نبود در کاخ شهرت داشت به اینکه ملکه مادر را صیغه کرده است. روزهای تابستان هر دو در استخر کاخ به شنا میپرداختند «و محمدرضا گاهی اوقات که آنها را میدید برایشان دست تکان میداد.» ملکه مادر به این موضوع اعتراف میکند و مینویسد: «مردم ایران گاهی که بیوه میشوند چند بار شوهر میکنند، ولی من را به همین علت که با ملکپور ازدواج کرده بودم لعن و نفرین میکردند.»(162)
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در بین مردم شایع شده بود که خرم به عنوان کارگر آسفالت کار به کاخ راه مییابد، ملکه مادر از او خوشش میآید. بعد از استحمام و پوشیدن لباس نو همنشین ملکه مادر میگردد. بعد از آن خرم از یک کارگر ساده به یک سرمایهدار بزرگ تبدیل شد. البته خود ملکه مادر به رابطهی خود با خرم اشاره میکند و در مورد نصیری مینویسد: «گاهی هم من در مجالس خودم دعوتش میکردم که به اتفاق خرم (رجبعلی) میآمد.»(163) ناگفته نماند ملکه مادر به همجنسبازی متهم شده است.(164)
شمس پهلوی گرچه از لحاظ جنسی به بیپروایی اشرف نبود؛ ولی وی نیز از فریدون جم طلاق گرفت و عاشق یک ویلونزن کابارههای تهران به نام مهرداد مینباشیان شد. شمس با وی ازدواج کرد و شوهرش با تغییر اسم به نام مهرداد پهلبد وزیر مادامالعمر شد. شمس چون از مناعت طبع بیشتری برخوردار بود «فقط به مردان تنومند و خوشاندام و زیبا روی گرایش داشت» و تنها «با چهرههای سرشناس و مشهور رفاقت» میکرد به همین جهت وقتی پروفسور بارنارد اولین پیوندزن قلب به ایران آمد «شمس پروفسور را به کاخ خود برده و چند روزی پیش خود نگه داشت.»(165) فاطمه پهلوی نیز به دلیل ارتباط با رضا قطبی موجب به هم خوردن زندگی رضا قطبی شد.(166)
شهناز دختر بزرگ شاه هم که ازدواجهای متعددی انجام داد در مسائل جنسی خیلی بیتکلف بود. علیرغم اینکه شاه از خسرو جهانبانی بدش میآمد به شدت عاشق و شیفتهی او شده بود. شبی که تنها از خارج به ایران آمد، فرماندهی گارد«چند دقیقهی بعد تلفن کرد و خبر داد دوست پسر والاحضرت شهناز در داخل کاخ و نزد شاهدخت است.» علم که حساسیت شاه را میدانست تصمیم گرفت خسرو را از کاخ بیرون کند. «شهناز پاسخ داد در این صورت او هم فوراً کاخ را ترک خواهد کرد.»(167) شهناز با معشوقههای خود بسیار زودرنج بود، یک بار به خاطر دعوا با دوست پسرش دست به خودکشی زد.(168) فرحناز دختر دیگر شاه که تازه به سن جوانی پا نهاده بود، همین خصلت را از پدرش به ارث برده بود. مادر بزرگش تاجالمولک او را چنین توصیف میکند: «فرحناز در آن موقع هفده_ هجده سال داشت و به خاطر موقعیت سنی که داشت، یک روز در میان عاشق این و آن میشد. یک روز عاشق یک خواننده تلویزیون میشد و فردا عاشق یک فوتبالیست.» فرحناز در عاشق شدن قایل به اشرافیت نبود. او یک بار عاشق یک خبرنگار شد و پای او را به کاخ گشود، ولی وقتی «محمدرضا فهمید، دستور داد او را دیگر به کاخ راه ندهند.»(169)
رضا، ولیعهد ایران نیز با این که تازه به سن بلوغ رسیده بود، ولی از همان ابتدا به فساد روی آورد. بعد از رونق کیش، یک هواپیمای کنکورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم برای خوشگذرانی رضا پهلوی و همکلاسیهایش میآورد.»(170) نگارنده در اول انقلاب وقتی از کاخ ولیعهد در کیش دیدن کردم دهها آلبوم از عکسهای دختران فرانسوی و اروپایی را دیدم که مسئول کاخ توضیح میداد که مؤسسات مختلف این آلبومها را میفرستادند تا رضا دختران مورد نظرش را انتخاب و سفارش دهد. رضا پهلوی بعد از سقوط رژیم نیز به زنبارگی خود ادامه میدهد.(171)
اردشیر زاهدی داماد شاه نیز در فساد جنسی شهرهی آفاق بود. او بیشرمی را چنان به اوج رسانده بود که گاه در محل کار و در حضور جمع، دختری را روی زانو مینشاند و به مغازله مشغول میشد.(172) او چون یکی از دلالهای شاه بود از اطلاع دیگران هیچ وحشتی به خود راه نمیداد و میگفت: «من حتی خلافکاریها و خوشگذرانیهایم را همه به عرض اعلیحضرت میرسانم و باکی ندارم.»(173)
از دیگر عناصر فاسد دربار رژیم شاه یکی عبدالکریم ایادی بهایی پزشک مخصوص شاه بود و دیگری هوشنگ دولو قاجار. ایادی در مسائل جنسی هیچ چیز را مراعات نمیکرد. حتی از تجاوز به عنف ابایی نداشت. دولو در تجریش باغی داشت که مرکز فساد دربار بود. صدها دختر تلفنی با او در تماس بودند و هر کدام از درباریان که میل به فساد پیدا میکردند، دولو در آن باغ وسایل را فراهم میکرد.(174)
عناصر هر رژیمی ممکن است به فساد جنسی مبتلا شوند و بدین علت نمیشود رژیمی را سرزنش کرد، امام هنگامی که فساد در رأس هرم قدرت راه یافت نه تنها هیچ انگیزهای برای جلوگیری و مجازات فساد در رأس بدنه آن به وجود نمیآید، بلکه فساد تا اعماق نظام، حکومت و جامعه سرایت میکند. فراموش نمیکنم در اول انقلاب که از طرف دادستانی برای مطالعه پرونده به ستاد مشترک ارتش میرفتیم در پرونده ژنرالهای ارتش گزارشهای زیادی از گرایشهای همجنسبازی آنان درج شده بود. خاطرهنویسهای رژیم پهلوی نیز از انحراف جنسی در سران ارتش خبر دادهاند. فریده دیبا عباس قرهباغی رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی را متهم کرده که او «هم مانند هویدا تمایلات بیمار گونه جنسی داشت و گزارشهای بسیار از رکن دو ارتش و ضد اطلاعات در مورد ارتباط نامشروع و زنندهی او با نظامیان واصل میشد.»(175) ناگفته نماند یکی از اتهامات شخص شاه نیز همجنس بازی بود.(176) دوست صمیمی شاه که حتی تا اتاق خواب همسران شاه میآمد ارنست پرون بود. اکثر کسانی که از پرون یاد کردهاند به همجنس بازی او اشاره دارند.(177) حتی پس از انقلاب «کتابی به نام ارنست پرون شوهر شاه ایران» منتشر شد که «مدعی وجود رابطهی همجنسبازانه پرشوری میان این دو در تمام عمرشان بوده است.»(178) اگر دلیل کافی برای رابطه جنسی بین شاه و پرون نباشد، در این شکی نیست که پرون در دربار نیز به همجنس بازی شهرت داشته، با این حال در استحکام رفاقت او با شاه هیچ خللی به وجود نیامده، بلکه به گفته فردوست «پس از به قدرت رسیدن محمدرضا بود که پرون به طور صریح خود را به عنوان یک همجنس باز تمام عیار که رل زن را بازی میکرد علنی ساخت. او هر روز صبح آنچه را که در شب برایش اتفاق افتاده بود برای محمدرضا تعریف میکرد.»(179)
نخستوزیر شاه، هویدا متهم به همجنس بازی بود. به اعتقاد فریده دیبا «شاه در مورد همجنس بازی هویدا حساسیتی نشان نمیداد. ما اطلاع داشتیم که علاوه بر هویدا بسیاری ار وزرای دولت و مقامات دولتی به ویژه مقامات بلندپایه لشکری به این فساد اخلاقی آلوده بودند.»(180) اینجا بود که اوج فساد در بین خانوادههای وابسته به دربار در یک جامعه شیعی خود را نشان داد. در سال 1968 (اواخر 1356) دو پسر از درباریان معروف با یکدیگر ازدواج کردند. «این ازدواج غیرعادی در هتل کمودور تهران صورت گرفت»(181) یکی پسر تیمسار صفاری از دوستان فریده دیبا و از ژنرالهای ارتش به نام بیژن صفاری بود و دیگری به نام سهراب محوی پسر ابوالفتح محوی پای قمار شاه بود.
یکی از زنان مرتبط با دربار پری اباصلتی نام داشت. این زن با استفاده از موقعیتش مبتکر «کلید پارتی» در ایران بود. وی میهمانیهای بزرگی در میهمانسراهای معروف تهران برقرار میکرد که «هواخواهان فراوان داشت. در آخر شب که همه به حد افراط مشروبات الکلی نوشیده بودند، هر یک از خانمها به یکی از اتاقهای مهمانسرا میرفتند. بعد مردان کلید این اتاقها را روی هم ریخته و آنها را به هم میزدند. سپس با چشمانی که به چشمبند، خوب بسته شده بود هر یک کلیدی را انتخاب میکردند و از روی کلیدی که برنده شده بودند به اتاقی که خانم شخص دیگری منتطر بود میرفتند.»(182)
شما خود قضاوت کنید وقتی مردم مذهبی از چنین مفاسدی آگاهی پیدا میکردند چه عکسالعملی نسبت به رژیم از خود بروز میدادند؟!
اعمال شیطانی دربار
دربار شاه از هیچ گناهی رویگردان نبود. دربار بیاعتنا به ارزشهای دینی مردم ایران، بیمهابا دست به هر پلشتی و پلیدی میزد. مشروبخواری، قماربازی، سگ بازی، استعمال مواد مخدر، عیاشی و خوشگذرانیهای غیر شرعی جزئی از رفتار دربار شده بود. بدیهی است که این گونه اعمال دربار را در نزد مردم در حد یک گروه بیمقدار پست و فاسد جلوه میداد و مشروعیت آنها را به شدت زیر سؤال میبرد.
مشروبخواری: با این که خوردن مشروب به صراحت در اسلام تحریم شده است و قرآن به صراحت آن را با عمل شیطانی میداند، دربار پهلوی هیچ پنهانکاری روا نمیداشت. شاه در میهمانیهای سران کشورهای بیگانه، در جشنها و جشن 2500 ساله جام شراب را به سلامتی میهمانان سر میکشید و تلویزیون آن را پخش میکرد. در میهمانیهای خصوصی دربار خانواده سلطنتی چنان در مشروبخواری افراط میکردند که مست و لایعقل دست به اعمال و گفتار ناهنجار میزدند.(183)
ملکه مادر با این که زن مسنی بود مثل رضاشاه به کنیاک معتاد شده بود. به اعتراف او «رضا عادت داشت بعد از ناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد. من هم این عات را از رضا گرفتم». ظاهراً این مسئله در خانواده پهلوی به وراثت گذاشته شد. زیرا «محمدرضا هم از بین مشروبات کنیاک را ارجح میدانست. البته کنیاک مورد علاقهاش «کنیاک هنسی» (184) بود.
ملکه مادر از این که جراید ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی از مشروبخواری وی انتقاد میکردهاند، سخت عصبانی است و مینویسد: «خوش به حال این اروپاییها و این آمریکاییها، ملاحظه میکنید چقدر آزاد هستند زنهایشان ... لخت و عور در کنار دریا و استخر و پلاژ تفریح میکنند و از مشروبات هر چه بخواهند میخورند... آن وقت در این روزنامهها و مجلهها که از تهران میآید مینویسند ملکه مادر یک گیلاس کنیاک میخورده است! آیا خوردن یک گیلاس کنیاک جرم است.»(185) ملاحظه میفرمایید که ملکه مادر چنین اعمالی را نه تنها جرم نمیداند، بلکه از این که در مطبوعات ایران نسبت به آن حساسیت نشان میدهند ابراز تعجب میکند.
شاه و ملکه نه تنها خود به مشروبخواری معتاد بودند، بلکه فرزندان کوچک و غیربالغشان را نیز به این گناه آلوده میکردند. در جشنی که به مناسبت سیزدهمین سال ازداوج شاه و ملکه در کاخ ملکه مادر برقرار شد «فرزندان شاه هم حضور داشتند و اجازه یافتند لبی تر کنند!» هویدا، نخستوزیر معمولاً در جلسات عیاشی چنان در خوردن مشروبات زیادهروی میکرد که گاه بدمستیهایش او را ملعبه دیگران قرار میداد و گاه بدمستیهای او شأن کشور را نیز پایین میآورد. در ضیافتی که به افتخار ولیعهد بحرین برقرار شد، هویدا چنان بدمستی کرد که چند بار در مقابل سفیر آمریکا دست به چاپلوسی زد: «چاپلوسی احمقانهای که چون در برابر آن همه مقامات خارجی صورت گرفت صورت خوشی نداشت.»(186)
طبق یک سند از وزارت دربار از تاریخ 21/6/1338 تا 21/6/1339 یک سال، در زمانی که وضع اقتصادی ایران به شدت خراب بود، دربار از شرکت لینج 204 صندوق، 3610 بطری مشروب خارجی خریداری نموده است.(187) حال از شرکتها دیگر چقدر خریداری شده است معلوم نیست. مطابق همین اسناد از تاریخ 5/2/1346 تا 2/12/1346 با هزینه دربار 253 صندوق انواع مشروبات، از طریق گمرک به کاخ اختصاصی اشرف در تهران وارد شده است.(188)
ورود مشروبات الکلی از خارج برای دربار از گمرک در سالهای پایانی رژیم چنان شدت گرفت و چنان تنفری در مردم ایجاد کرد که شهریور 1357 دفتر امور مالی و گمرکی دربار شاهنشاهی متوجه موضوع شد و به کامبیز آتابای مدیرکل دربار نوشت «ترخیص مشروبات الکلی با استفاده از معافیت گمرکی دربار شاهنشاهی در حای حاضر دور از مصلحت است.»(189)
قماربازی: انواع قمار در دربار پهلوی به شکل یک تفریح روزمره درآمده بود. اما در دربار هیچ کس در قماربازی به پای اشرف و شاه نمیرسید. «از مشکلات اخلاقی اشرف قماربازی مفرط او بود... اشرف بیشتر شبهای تابستان در رستوران دربند، بساط قمار راه میانداخت و زمستانها هم این بساط در کاخ اختصاصی به راه بود.»(190)اشرف چنان در قماربازی خود را صاحب انحصار میدید که به گزارش ساواک «جلسات قمار دربار شاهنشاهی که قبلاً در کاخ اختصاصی برقرار میشد به کاخ والاحضرت اشرف پهلوی منتقل گردیده و روزهای چهارشنبه هر هفته اعضاء خاندان جلیل سلطنتی پس از صرف ناهار تا پاسی از شب به بازی مشغول میگردند.» در این جلسات، قمار نه به عنوان یک بازی و تفریح، بلکه به عنوان برد و باخت جدی صورت میگرفت. طبق همین گزارش «والاحضرت شاهپور محمودرضا مبلغ 5/2 میلیون ریال باختهاند.»نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یک تشویق کننده بود و حتی «محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت میکرد و سپس او را تشویق و تحریک میکرد.»(191)
اشرف وقتی به خارج از کشور میرفت نیز یک مشتری دائم قمارخانههای اروپا بود. در سال، 1331 که هنوز فساد دربار به اوج خود نرسیده بود، به گزارش ساواک اشرف در تعطیلات عید نوروز «در یکی از قمارخانههای پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته بود.» در اواخر عمر رژیم اشرف بیشتر اوقات خود را در قمارخانههای اروپایی میگذراند. اشرف خود به مناسبتی در خاطراتش مینویسد: «در تابستان 1355 با عدهای از دوستان در منزلم در ژوئن دپن به سر میبردم ... پس از شام به کازینوی پام پیچ در انتهای دیگر بولوار رفتیم، نزدیک ساعت سه بامداد از کازینو خارج شدیم.»(192) این زندگی شخصیت دوم دربار شاهنشاهی ایران بود.
شاه نیز به شدت به قمار معتاد شده بود. او همیشه بعد از نهار به قمار میپرداخت.(193) البته شبهایی که به فسادهای دیگر مشغول نبود رو به قمار میآورد. «میهمانیهای آخر شب بیشتر به پوکر میانجامید».(194) زیرا «محمدرضا پهلوی تمام عمر عاشق بازی پوکر بوده است» و تنها وقتی که «در یک شب حدود 700000 پوند باخت این بازی را کنار گذاشت» و بعدها فقط به بازی بریج اکتفا میکرد.(195) طبق گزارشات نزدیکان شاه، محمدرضا در قماربازی هم شانس چندانی نداشت. «در مجموع در یک شب حتماً محمدرضا40-50 میلیون تومان میباخت.» البته این نیز از شیطنتهای اشرف ذکر شده است. اشرف باندی از قماربازان حرفهای مانند اسکندری و محمود حاجبی را درست کرده بود و محمدرضا را تشویق به قمار با آنها میکرد و سپس با تقلب و کمک کردن به آنها مبالغی را از محمدرضا میبردند و اشرف «قسمت عمده را خودش برمیداشت و به حاجبی و اسکندری هم چند میلیونی میداد.»(196)
شاه در قمار، همبازی مخصوصی داشت که تا آخر با شاه بودند. محمود حاجبی، پروفسور یحیی عدل، سناتور و جراح معروف و ابوالحسن ابتهاج از همبازیهای حرفهای شاه بودند.
قماربازی دربار شاهنشاهی تا اعماق ارکان نظام نفوذ کرده بود. علم وزیر دربار چندین کازینو در ایران تأسیس کرد (197) که مهمترین آنها کازینوی بزرگ کیش بود. هویدا نیز به این موضوع اذعان کرده و گفته است: «هم اکنون در کنار دریای خزر سه کازینو به مقیاس وسیع مشغول کار است که یکی به خواهر شاه، دیگری به برادرش و سومی هم به بنیاد پهلوی تعلق دارد.»(198) قماربازی حتی در بین محافظین شاه و دانشجویان دانشکده افسری نیز که مهمترین رکن محافظت از رژیم بودند به نحو فزایندهای نفوذ کرده بود.(199) رسوایی بزرگی که در سال 1355 برای رژیم به بار آمد، باخت بزرگ امیر تیمور سفیر شاهنشاه در انگلیس بود. در روزنامههای انگلیس اعلام شد که سفیر ایران یک میلیون پوند باخته است. وی بعداً خودکشی کرد و لاونس رئیس یکی از قمارخانهها 170000 پوند به عنوان بدهکاری سفیر از سفارت ایران درخواست کرد.(200) قماربازی دربار علاوه بر این که ذهنیت بسیار منفی در بین مردم ایجاد کرده بود، این سؤال را به ذهن میآورد که شاهی که اجازه تصمیمگیری را از دولت، نخستوزیر و وزراء سلب کرده بود، با این اعتیاد به قمار، کی وقت فکر کردن در حل مشکلات کشور را دارد؟
نکته : دربار فساد محمدرضا شاه پهلوی فساد جنسی فرح مشروب خواری قماربازی اشرف
منبع: سایت باشگاه اندیشه به نقل از کتاب سقوط (مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی)
منبع: irdc.ir
عبارات مشایه