X بیوگرافی احسان محمدی X احسان محمدی روزنامه نگار ویکی پدیا X احسان محمدی مجری X احسان محمدی ویکی پدیا X احسان محمدی تلگرام X روزنوشت های احسان محمدی X احسان محمدی عصر ایران X احسان محمدی رادیو ورزش X احسان محمدي
شناسنامهام دهلرانی است و به آن افتخار میکنم.
به گزارش نسیم دهلران؛ بخش گفتوگو را در پایگاه خبری به این منظور راهاندازی کردهایم تا هر از چند گاهی به بهانههایی با عزیزانی همصحبت شویم که دستی به قلم دارند یا حرفی برای گفتن. و یا خاطره ایی که آکنده از لحظههای تلخ و شیریناند.
هدف از گفتوگو آشنایی مخاطبان با چهرههای شاخصی است که در عرصههای مختلف علمی، فرهنگی – هنری، ادبی، ورزشی و... گام برمیدارند.
به همین منظور این بار پایگاه تحلیلی خبری نسیم دهلران پای صحبت یک دهلرانی که چرخ روزگار او را پایتختنشین کرده است.
او بااینکه سالهاست در هوای دودآلود پایتخت زندگی میکند اما غبار و آتش سوزان زادگاهش را هرلحظه به یاد دارد. نویسنده است و این را در سطر سطر کتابش میتوان دید. خبرنگار است و با ورزش نیز سروکار دارد.
کلامش بهقدری شیواست که اگر خود بگوید بهتر است.
نسیم دهلران؛ خودتان رو معرفی کنید.
احسان محمدی هستم، متولد خردادماه ۱۳۵۸ در روستای کاور توه طاق.
نسیم دهلران؛ در چه زمینههایی فعالیت داشتهاید و در حال حاضر به چه مشغول هستید؟
دانشگاهی هستم. در دانشگاه محیطزیست استان البرز مسئولیت روابط عمومی را بر عهدهدارم و در کنارش با توجه به علایقی که دارم کار روزنامهنگاری، اجرا و کارشناسی در رادیو و تلویزیون، مشاوره رسانهای و مدیریت یک رسانه در حوزه محیطزیست، گردشگری و بهداشت را بر عهده دارم.


نسیم دهلران؛ دلیل ایجاد پایگاه خبری تحلیلی زیستبوم چه بوده است؟
من در دو رشته محیطزیست و رسانه تحصیلکرده ام و همیشه به نظرم درزمینه رسانههای محیط زیستی یک خلاء وجود داشت. اقبال عمومی به محیطزیست در کشورمان رو به افزایش بود اما فقدان رسانهای که بهصورت جامع، مستقل و بهدوراز جنجالسازی در این زمینه فعالیت کند باعث شد با جمعی از دوستان رسانه و محیطزیست از سال 90 پایگاه خبری تحلیلی زیستبوم را پایهریزی کنیم که برای نخستین بار در کشور محیطزیست صاحب یک رسانه به دو زبان فارسی و انگلیسی شد. خوشبختانه بر اساس بازخوردهایی که دریافت میکنیم اثرگذاری خیلی خوبی داشته و یک رسانه پیشرو به شمار میرود. من در این رسانه نقش مدیرمسئول و سردبیر را بر عهده دارم که کار دشوار، زمانبر و پر چالشی است.
نسیم دهلران؛ از کتابی که بهتازگی به چاپ رساندهاید بگویید.
جنگ تحمیلی تا نهسالگی من طول کشید. یعنی بخش بزرگی از کودکی من و هزاران کودکی که مثل من در جوار مرز و جنگ زندگی میکردند قربانی خشونتی شد که اصولاً ما در آن نه نقشی داشتیم و نه سهمی! وقتی در روزنامهها و نشریاتی که قلم میزدم بحث جنگ میشد من بر اساس تصاویری که از جنگ در ذهنم بود معمولاً خاطراتی میگفتم. علی مغانی یکی از دوستان روزنامهنگارم پیشنهاد داد که این خاطرات را مکتوب کنم، چون عموماً کتابهایی که در خصوص جنگ وجود دارد از نگاه فرماندهان و رزمندگان جنگ یا بزرگسالانی است که در آن مشارکت داشتهاند و کمتر بچهها حرفی زدهاند، اعتراضی کردهاند، شکایتی نوشتهاند. همین موضوع باعث شد تا کتاب «جنگ بود» را با کمک انتشارات «کتاب آمه» منتشر کنم که خوشبختانه با استقبال بسیار خوبی روبرو شد. در دهلران دوستان شاعرم کتابهایی با موضوع جنگ منتشر کردهاند اما «جنگ بود» روایتی وفادارانه از کودکانی است که در چنبره جنگ گرفتار آمدهاند. این کتاب در ژانر داستان نوشتهشده است اما درواقع خاطرات کودکی است و کوچکترین اغراق یا مطلب غیر واقعی در آن نیست چون بیشتر شخصیتهای کتاب هنوز در دهلران و روستاهای اطراف زندهاند وزندگی میکنند و من نمیتوانستم داستانسرایی کنم یا در دام خاطره سازی بیفتم.

نسیم دهلران؛ وضعیت رسانهها در استان ایلام و شهرستان دهلران را چگونه میبینید؟
هرسال به دلیل نوع کارم به نمایشگاه مطبوعات میروم و حتماً سری به غرفه مطبوعات ایلام میزنم. درواقع نشریات مکتوب استان را از دور میشناسم و درک میکنم که فضای کار چندان آسان نیست اما بیتعارف میشود گفت که نشریات استانی بیشتر شبیه آگهینامه هستند. یعنی تبلیغات گسترده و خالی از مطالب تولیدی. این در حالی است که درزمینه علوم انسانی و ادبیات، بچههای استان بسیار باهوش و اهل مطالعه هستند. فکر میکنم دهلران این استعداد را دارد که یک نشریه خوب داشته باشد ولو بهصورت هفتهنامه. اما وبلاگهای بچههای دهلران را میبینم که بیشتر گرایش به شعر وجود دارد و معمولاً گله میکنم که با همه علاقهمندی ام به شعر، حق شعر بهاندازه کافی ادا شده و خوب است درزمینه نقد مسائل اجتماعی، سیاسی و بازتاب دادن نکات درخشان و قابلاحترام شهرستان هم مطالبی نوشته شود. به همین خاطر باید وجود نسیم دهلران را یک غنیمت شمرد.
نسیم دهلران؛ خاطرهای رسانهای که در دهلران به ذهنتان میرسد را بیان نمایید.
یادم میآید وقتی سال دوم راهنمایی بودم تازه روزنامه همشهری منتشر میشد و چند نسخهای به دهلران میرسید. البته چون با تأخیر یک روزه میرسید بیشتر «دیروز نامه» بود تا روزنامه! من به خاطر علاقه زیادی که به روزنامه داشتم میرفتم همشهری بخرم اما مسئول فروش روزنامهها که هنوز هم این کار فرهنگی ارزشمند را انجام میدهد به من نمیفروخت! میگفت تو بچهای و این روزنامه را به خاطر عکسهایش میخری، اینها برای کسی است که بخواند! هیچوقت در همه این سالها این برخورد را فراموش نکردهام.
نسیم دهلران؛ تاکنون چه موفقیتهایی را کسب نمودهاید؟
مهمترین موفقیتی که همیشه به آن افتخار میکنم رابطه خیلی خوبی است که با دانشجویان دارم، چه آنها که فارغالتحصیل شدهاند و چه آنها که هنوز در حال تحصیل هستند اما اگر بخواهم بهصورت موردی اشارهکنم دریافت جایزه ملی محیطزیست از رئیسجمهور روحانی، دریافت جایزه پهلوان طبیعت از وزیر ورزش به خاطر فعالیتهای ورزشی و محیط زیستی در کنار چهرههایی چون داریوش مهرجویی، رامبد جوان، سام نوری، علی قلم سیاه و ... و همچنین قلمزدن کنار بهترین روزنامهنگاران کشور را میتوانم نام ببرم. حضور در برنامههای زنده تلویزیونی در شبکه خبر و شبکه ورزش بهعنوان مجری و کارشناس هم از اتفاقات خوبی بود که فرصت تجربه کردن آنها را داشتم.

نسیم دهلران؛ آیا سؤالی بود که دوست داشتید از شما پرسیده شود و جواب دهید؟
دوست داشتم از من میپرسیدید وقتی به دهلران میآیم چه چیزی خوشحال یا ناراحتم میکند. خوشحال میشوم به خاطر تلاشی که مردم شهر علیرغم مشکلات عدیده اقتصادی و آب و هوایی میکنند. از اراده هنرمندانی که در تئاتر و موسیقی افتخار کسب میکنند، ورزشکارانی که علیرغم کمبود امکانات سخت تلاش میکنند و ناراحت میشوم از دشواری زندگی در دهلران. اینکه هنوز نان بسیاری از جوانان لای مینهای بهجامانده از جنگ است، اینکه بیکاری و برخی تنگنظریها هنوز باعث میشود جوانهای شهر کوچ کنند، اینکه هنوز پدرها و مادرهای ما باید کپسولهای گاز را کول کنند و اینطرف و آنطرف ببرند در حالی که شهر روی منابع گازی است و این موضوع اصلاً یک توقع نیست، بلکه حق طبیعی مردم است که از این نعمت استفاده کنند.
نسیم دهلران؛ کلام آخر؟
سپاسگزارم که به یاد من بودید. جای گله نیست اما دوستی من با دهلران به نظر یکسویه است. هر جا میروم شناسنامهام را انکار نمیکنم و باافتخار میگویم اگر چیزی میدانم نتیجه تلاش معلمهای شهری است که از آسمانش آتش میبارد. هر جا میروم خودم را نماینده جوانهای دهلرانی میدانم که بسیار از من باهوشتر بودند اما ترجیح دادند در دهلران بمانند و آنجا کار کنند اما گلهدارم از این دوستی یکسویه. از اینکه یکی از پنج چهره ملی محیطزیست کشور شدم و رئیسجمهور روحانی شخصاً به من تندیس و لوح تقدیر داد، از اینکه در مراسمی با حضور بهترینهای سینما و ورزش ایران مجری بودم و تندیس ملی گرفتم، از اینکه در رادیو و تلویزیون کار اجرا و کارشناسی انجام دادم و چند نشست بینالمللی را مدیریت کردم اما وقتی برای رونمایی از کتابم که در مورد جنگ در دهلران بود به شهر خودم برگشتم اجازه ندادند مراسم رونمایی صورت بگیرد. اگر کتابی مستند در حوزه جنگ در شهر جنگ اجازه رونمایی ندارد پس کجا باید از آن استقبال شود؟ برای انتشار این کتاب از فرد و نهادی در دهلران کمک نگرفتم اما گلهمندم از مسئولینی که اجازه رونمایی را گرفتند. رونمایی از این کتاب باعث ایجاد انگیزه در جوانهای شهر میشد که بروند و کتابهای بهتری بنویسند. نکتهای که آزارم میدهد این است که کتاب «جنگ بود» در نمایشگاه بینالمللی کتاب با استقبال روبرو میشود، در تهران برایش رونمایی میگیرند، یکی از گزینههای حضور در بزرگترین نمایشگاه کتاب دنیا یعنی فرانکفورت آلمان است اما در شهر خودش غریب است! ... بااینهمه وفا کنیم و ملامتکشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن!
http://www.nasimedehloran.ir/goftvago/1908-ehsanmohamady.html