آخرین خبر سکینه شفافی, سکینه شفافی متولد,سکینه شفافی کیست؟,ارتباط با سکینه شفافی,اینستاگرام Instagram سکینه شفافی ,پسر سکینه شفافی ,دختر سکینه شفافی , سکینه شفافی بدون آرایش,کلیپ سکینه شفافی, سکینه شفافی قبل عمل زیبایی,زندگی نامه سکینه شفافی,سکینه شفافی, سکینه شفافی ویکی پدیا, سکینه شفافی و همسرش,خانه / ثروت سکینه شفافی, سکینه شفافی کیست,شماره تلفن سکینه شفافی,کانال تلگرام سکینه شفافی,سکینه شفافی کجاست؟,همسر سکینه شفافی,بیوگرافی سکینه شفافی,عکس سکینه شفافی,سایت رسمی سکینه شفافی,عکس همسر سکینه شفافی,فیلم سکینه شفافی , سکینه شفافی ازدواج,
سکینه شفافی «عسل خاله» « عسل خاله، عسل گیسو، عسل چشم و…» این عبارت را محسن تنابنده با عشق برای سکینه شفافی میخواند که در پایتخت۴ به «عسل خاله» معروف شده بود.سکینه شفافی از حضور کم و موثرش در سریال پایتخت می گوید. سکینه شفافی گرمای مهربانی مادربزرگها را داشت.او نماینده جزیینگریها و جزئیاتپردازی سیروس […]
سکینه شفافی «عسل خاله»
« عسل خاله، عسل گیسو، عسل چشم و… » این عبارت را محسن تنابنده با عشق برای سکینه شفافی میخواند که در پایتخت۴ به «عسل خاله» معروف شده بود. سکینه شفافی از حضور کم و موثرش در سریال پایتخت می گوید.
سکینه شفافی گرمای مهربانی مادربزرگها را داشت. او نماینده جزیینگریها و جزئیاتپردازی سیروس مقدم و محسن تنابنده هستند. اگر سکینه شفافی را از نزدیک ببینید، متوجه میشوید عوامل پایتخت چقدر هوشمندانه بازیگران را انتخاب میکنند؛ هرچند که نقشها کوتاه باشد.
عسل خاله! پایتخت ۴ اولین کار شما بود؟
بله. اولین کارم بود.
چه کسی از شما برای کار در پایتخت دعوت کرد؟
آقای تنابنده و آقای مقدم افتخار دادند که من در سریال بازی کنم. من اهل شیرگاهم. یک روز برای خرید داشتم میرفتم بازار شیرگاه که آقای تنابنده و مقدم سر فیلمبرداری بودند و مرا دیدند و خواستند در سریال بازی کنم.
چه شد که از شما خوششان آمد؟
صدای من چون مثل جیغ جیغوها و نوع حرف زدنم سریع است از من خوششان آمد. میگفتند برای بازی کردن توی فیلم چهره بانمکی دارم؛ مثلا من اگر بین ۱۰۰نفر صلوات بفرستم قشنگ صدایم معلوم میشود. همه صدای مرا میفهمند.
یعنی اصلا قبلش از شما هیچ تستی برای بازی نگرفتند؟
من قبلا خیلی کم توی پایتختی که خروسبازی داشت، بازی کردم. سرایدار همان خانمی بودم که به نقی گفت برود خانهشان برای نصیحت پسرش.
چند سالتونه؟
۷۵ سال.
عسل خاله شما بچه هم دارید؟
بله. سه تا پسر و سه تا دختر. شش تا نوه دارم و هفت تا نتیجه. پسر کوچکم کمک دستم است. تازه زنش دادم. ارسطو هم مثل پسرم بود. برای همین دوست داشتم زنش بدهم. همه پسرهای شیرگاه از من میخواهند برایشان زن بگیرم. (خنده)
بچهها مخالف کار شما نبودند؟
نه. اتفاقا خوشحال هم شدند. وقتی مردم جمع میشدند تا فیلمبرداری را نگاه کنند به مردم میگفتند که مادرشان در فیلم بازی میکند و پز مرا میدادند.
همسر شما در قید حیات هستند؟
نه. کارمند راهآهن بود. ۲۵ سال پیش بیمار شد و فوت کرد. دو سال بیمار بود.
در غیاب همسر چطور زندگی و بچهها را جمع و جور کردید؟
خیلی سخت بود. آشپزی میکردم برای مردم. توی شیرگاه دستپختم معروف است. میرفتم عروسیها و عزاداریها آشپزی میکردم تا خرج بچهها را دربیاورم. شوهرم هم ۸۰۰ هزار تومان مستمری دارد که زندگی را با آن میچرخانم.
از بازی و کار کردن در گرما خسته نمیشدید؟
نه. آقای مقدم از ۹ شب تا ۶ صبح فیلمبرداری میکردند تا گرما کسی را اذیت نکند. وقتی هم تو خرابه (ساختمان نیمهکاره) بودیم من در ماشین مینشستم تا خنک شوم و اذیت نشوم. آقای تنابنده و مقدم خیلی هوای مرا داشتند.
عسل خاله شما در داستان خیلی شیطون بودید. در زندگی واقعیتان هم همینجوری هستید؟
نه. من خیلی آرام هستم اما آقای مقدم، تنابنده و ارسطو خیلی از دست من میخندیدند. مینشستم جای آقای مقدم و میگفتم صدا، دوربین، حرکت. همه میخندیدند. شادی بچهها را دوست داشتم.
هیچوقت آقای تنابنده از دستتان ناراحت و عصبانی نمیشدند؟
نه. من هروقت بازی میکردم بعدش آقای تنابنده و مقدم من را تشویق می کردند و میگفتند تو برکت این کاری.
خانم رامینفر یا همان هماخانوم گفته بود شما واقعا نقش ایشان را باور کرده بودید و فکر میکردید مادر دوقلوهاست؟
آره. آن موقع باور کرده بودم. ساده دلم دیگر. اما الان میدانم که دوقلوها سوئد زندگی میکنند.
چیزی هم از خودتان میان دیالوگها اضافه میکردید؟
نه. من اصلا سواد ندارم به همین خاطر آقای تنابنده برایم نوشتهها را میخواند تا حفظ کنم. من هم سریع حفظ میکردم؛ همان دفعه اول. حتی وقتی بقیه تمرین میکردند من تمرین نمیکردم. آنقدر هم کارم خوب بود که وقتی کارم تمام میشد، آقای مقدم و تنابنده برایم دست میزدند.
شایعه شده بود شما واقعا خاله آقای تنابنده هستید(dot) این درست است؟
نه نیستم. وقتی سر ساختمان بودیم یک تخته گذاشته بودند که بچهها از روی چاله جلوی ساختمان رفت و آمد کنند. بچهها ماشالا جوان بودند و سریع راه میرفتند. من چون قبلا پایم شکسته بود نمیتوانستم سریع راه بروم و ممکن بود بیفتم زمین. به همین خاطر آقای تنابنده برای راه رفتن روی تخته کمکم می کرد. آقای تنابنده مثل پسرم میماند.
بابت این سریال چقدر به شما دستمزد دادند؟
اول گفتند تو را به سفر زیارتی میفرستیم که بروی کربلا و سوریه. گفتم من ششبار سوریه رفتم و چهار بار کربلا. برای کاروانها آشپزی میکردم و یک قران هم نمیگرفتم و عوض آشپز با خودشان مرا میبردند زیارت هم میکردم. خانم غفوری هم دو میلیون تومان فعلا دادند. گفتند بیشتر هم میدهند.
عسل خاله از شهرت اذیت نمیشوید؟
چرا بعضی وقتها اذیت میشوم. دیگر نمیتوانم راحت بروم بازار. همه میخواهند با من عکس بگیرند. مسافرانی که میآیند شیرگاه و مردم به آنها خانه اجاره میدهند مدام سراغ مرا میگیرند.
گویا شما قبل از سریال دچار افسردگی شده بودید؟
بله. من چند سال پیش تصادف کردم و پایم شکست. چهار سال است از آشپزی و خیاطی افتادهام. قلبم را عمل کردهام. همیشه از مرگ حرف میزدم. وصیتنامه نوشته و همیشه ناراحت بودم. چشمهایم خیلی خوب نمیبیند. وقتی بازی کردم و بیشتر به من توجه شد، حالم خیلی بهتر از قبل شده و اصلا خوب شده ام.
سینما هم رفته ای عسل خاله؟
قائمشهر که بودم سینما میرفتم.
از چه بازیگری خوشتان میآمد؟
ناصر ملکمطیعی چون نقش آدمهای جوانمرد را بازی میکرد.
عسل خاله پیشنهاد تازهای هم گرفتهاید؟
بله. یک پیشنهاد از ماهشهر داشتم. از «رسوایی۲» هم تماس گرفتند. پسرم پیگیر کار من است.